1.تفرقه افکنى در آغاز قرن هشتم
احمد بن تیمیه در سال ۶۶۱ ق، یعنى پنج سال پس از سقوط خلافت عباسى، در شهر حرّان دیده به جهان گشود. او در پایان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم تفرقه افکنى را آغاز کرد. بدین گونه که در رسالة العقیدة الحمویه در پاسخ به پرسش مردم حماة از آیة «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ استَو ى »، به صراحت نوشت :«خدا بالاى آسمان هاست؛ در ثلث آخر هر شب، به آسمان پایین فرود می آید و مى گوید: کیست که مرا بخواند تا او را پاسخ گویم.»
به سبب انتشار این عقیده که نتیجه آن، جسمانی بودن، جهت داشتن، حرکت کردن و انتقال خدا از مکانى به مکان دیگر است، گروهى از عالمان که نشر رسالة حموی هرا مغایر با عقیدة اسلامى تشخیص داده بودند، به مخالفت با او برخاستند و از قاضى دمشق خواستند که او را محاکمه کند.
ابن کثیر در تاریخ خود، البدایة و النهایة، دربارة حوادث سال ۶۹۸ مى نویسد:« گروهى از فقها ضدّ او قیام کردند و از جلال الدین حنفى خواستند که او را به محکمه بطلبد؛ ولى او از حضور خوددارى کرد. ابن تیمیه را در دمشق، دارنده ی عقید های منحرف معرفى کردند؛ ولى او در نشر عقیدة خود پافشارى مى کرد. رسالة دیگرش، الواسطیه، نیز انحرافاتى داشت. سرانجام،کمال الدین زملکانى طی چند جلسه، با او به بحث و گفت وگو نشست و محکومش ساخت. نتیجه این شد که ابن تیمیه را در سال ۷۰۵ به مصر تبعید و در آنجا زندانى کردند .»این، تنها باری نبود که وى، به تبعید و زندان محکوم شد؛ بلکه بارها این راه را پیمود، تا اینکه در سال ۷۲۸ ، در زندان جان سپرد.
با عرض سلام خدمت تمامی دوستا عزیز به زودی مطالب مفیدی در مورد وهابیت و تاریخچه ی آن برایتان قرار خواهم داد.
با وجود علم غیب امامن (ع)چرا گاهی آنان انگور یا خرما یا دیگر اشیای مسموم را تناول می کردند و به شهادت می رسیدند؟درباره ی شناخت امیر مومنان(ع)از قاتل خود،خوردن سم توسط امام حسن(ع)،کشته شدن امام حسین(ع)و همچنین درباره ی امام رضا (ع) که می دانستند انگوری که جلوشان گذاشته اند مسموم است،چه پاسخی وجود دارد؟در پاسخ،دقت به نکات زیر شایسته است:
ادامه مطلب...
منابع علم اطهار(ع)متعدد و متنوع است.این منابع به آنان علوم و آگاهی های فراوان و نیز خطا پذیری می بخشد تا بتوانند ماموریت الهی خود را به خوبی انجام دهند.درباره ی خاستگاه علوم غیبی امامان،این امور بیان شده است:
ادامه مطلب...
به راستی،علم بی کرانه و غیبی امام از کجا سرچشمه می گیرد و به کدام سر چشمه متصل است؟مگر خدا نمی فرماید:«بگو هر که در آسمان ها و زمین است،جز خدا،غیب را نمی شناسد»(نمل،65) و در آیه ای دیگر :«کلید های غیب تنها نزد اوست و جز او،کسی آن ها را نمی داند.»(انعام،59)این کلام الهی،با دانش امام چه تناسبی دارد؟
در پاسخ باید به این نکته توجه کرد که در کنار آیات یاد شده،آیات دیگری هست که پرده از علم غیب برخی از اولیای برگزیده ی خدا بر می دارد:«دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد؛مگر رسولانی که آنان را شایسته و پسندیده بداند.»(جن،26،27)
بنابراین،آیات نخست،از علم غیب ذاتی خدا خبر می دهد وآیات بخش دوم،از علم غیب افاضی و وحیانی؛یعنی غیر خدا تنها به تعالیم و اذن الهی می توانند به علم غیب دست یابند.(علامه مجلسی معتقد است:«منظور از این که علم غیب را از خود نفی نمی کنند،این است که علم غیب را جز از طریق وحی و الهام نمی دانند؛اما از طریق وحی و الهام نمی توان نفی کرد.زیرا عمده ی معجزات پیامبران و اوصیا و اخبار از مسائل غیبی است.»)
وقتی فردی با اخبار غیبی امام رضا (ع) روبه رو شد،تاب نیاورد و با گستاخی گفت:«علم غیب را فقط خدا می داند.»پاسخ حضرت شعله ی شبهه ی او را فرو نشاند:«خداوند متعال در قرآن فرموده است:«پس، رسول خدا از کسانی که علم غیب را میداند و ما هم ور ثه ی آن رسول می باشیم و اخبار آینده را تا روز قیامت می دانیم.»
درباره ی گستره و ریشه ی علم غیب امامان(ع)درنگ در چند نکته،شناخت از پیشوایان معصوم(ع) عمق مب بخشد و به معرفت ما می افزاید.
ادامه مطلب...
(ابی حبیب بناجی اهل مرو بود و شیفته ی پیامبر (ص) و خاندان والاگوهر او.خوابی دید که بی درنگ در بیداری تعبیر شد:تنها به فاصله ی بیست روز.تعبیر خوابش نشان از بی کرانگی علم امامت داشت.این ماجرا از زبان اوست:)
رسول خدا (ص)را در خواب دیدم که در بناج،در مسجدی فرود آمد که هر سال ، حجاج در آن مسج فرود می آمدند. گویا من نزد او رفتم و سلام کردم و پیش روی او ایستادم .نزد او طبقی یافتم که از برگ خرمای مدینه بافته شده بود و در آن طبق،خرمای صیحانی بود.پبامبر از آن خرما مشتی برداشتند و به من عطا کردند.آن خرما را شمردم:هجده دانه بود.پس از بیداری ،خواب را چنین تعبیر کردم که به عدد هر خرما،یک سال زندگانی می کنم>وقتی بیست روز گذشت،در زمینی که زارعان،آن را برای کشت آماده می کردند،ایستاده بودم که کسی نزد من آمد و مرا خبر داد به آمدن حضرت رضا(ع) از مدینه و نزول آن بزرگوار در آن مسجد.مردم را دیدم که نزد من او می شتافتند.من نیز به خدمت آن حضرت رفتم.دیدم آن جناب در موضعی نشسته اند که رسول خدا(ص) را در خواب دیده بودم.زیر پای مبارکش،تخته حصیری گسترده بود؛مثل آن حصیری که زیر پای پیغمبر بود.در پیش روی او طبقی قرار داشت که از برگ خرما بافته شده و حاوی خرمای صیحانی بود.
بر آن جناب سلام کردم.پاسخ داد من را نزد خود طلبید.یک مشت از آن خرما به من عطا فرمودند.آن خرما را شماره کردم:عدد آن به عدد خرمایی بود که رسول خدا(ص)در خواب به من عطا فرموده بودند.عرض کردم:«یابن رسول الله،بیشتر از این به من عطا فرما.»فرمودند:«اگر رسول خدا زیاده از این به تو عطا فرمود،ما هم زیاده از این به تو عطا می کردیم.»
این دو نمونه ،نشانی از علم غیب علی بن موسی(ع)بود؛دانشی الهی که شرط امامت است و ائمه (ع)جملگی بدان آراسته اند.
با چند نفر از یاران امام رضا(ع) خدمتش شرفیاب شدیم.ساعتی نزد امام نشستیم.چون خواستیم باز گردیم،امام به من فرمودند:«احمد ، تو بشین.»
همراهانم رفتند و خدمت امام ماندم.سولاتی داشتم؛به عرض رساندم و امام پاسخ فرمودند....تا پاسی از شب گذشت.
خواستم مرخص شوم.امام فرمودند:«می روی یا نزد من می مانی؟»عرض کردم :«هر چه شما بفرمایید.اگر بفرمایید بمان،می مانم و اگر بفرمایید برو،می روم.»فرمودند:«بمان؛این هم رختخواب.»امام برخاستند و به اطاق خود رفتند.
(احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی که از دعوت امام در پوست خود نمی گنجید،خرسند از این لطف ویژه ، سر به سجده گذاشت؛او ادامه ماجرا را این گونه گزارش می کند:)من از شوق به سجده افتادم و افتادم :«سپاس خدای را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران،در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاف شدیم،تا این حد به من محبت فرمودند.»هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من بازگشته اند.برخاستم.حضرت دست مرا گرفتند و فشردند و فرمودند که امیر مومنان (ع) به عیادت صعصعة بن صوحان رفت و چون خواست برخیزد،به صعصعه فرمودند:«از اینکه به عیادت تو آمده ام،به برادران خود افتخار مکن.عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی . از خدا بترس و پرهیزکار باش.برای خدا تواضع و فروتنی کن.خدا تو را رفعت می بخشد.»
(...شب به نیمه رسیده بود و احمد بن محمد تنها بود و در فکر بی کرانگی علم امام.با این اندیشه،چشم بر هم نهاد.)
درآمد
امامت،در بیان دین،جانشینی پیامبر(ص)است و در امور دینی و دنیوی،پاسداری دین و رهبری امت است؛از این رو،می توان امامت تداوم نبوت را در دوران خاتمیت نامید.در فرهنگ شیعه،امامت و رهبری انسان ها چه در بعد معنوی و الهی و چه در بعد اجتماعی،عالی ترین درجه و مقامی است که خداوند به انسانی واگذار می کند و مدالی که به این نام بر سینه ی کسی می چسباند، عالی ترین مدال ها ست.
بدیهی است فردی که پس از پیامبر (ص)بر مسند او می نشیند و زمام هدایت مردم را به سمت سعادت به دست می گیرد،باید ویژگی ها و شروط خاصی داشته با شد؛او ضمن دارا بودن مقام عصمت و عهده داری منصب امامت از سوی خدا باید داناتر و عالم تر از همه باشد؛یعنی برخوردار از علم الهی و آگاهی به تمتم معارف و احکام شریعت.
پیشوایان معصوم(ع)به دلیل جایگاهی که از سوی خداوند عهده دار آن اند، داناترین و عالم ترین افراد به حقایق دینی اند؛از این رو ،علم آنان،ویژگی اساسی و منحصر به فردی تلقی می شود.به دلیل وجود برخی پرسش ها درباب بی کرانگی علم امام و برخورداری ایشان از علم غیب و شناخت مرزها و همچنین علل استفاده یا عدم استفاده از آن،نکاتی به اختصار بیان می کنیم.
قرآن عزیز می فرماید:(ای فرزند آدم،آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید؛زیرا دشمن آشکار شماست؟و مرا بپرستید که راه راست این است.) یاسین60و61
شیطان آدمی را از مسیر هدایت و رستگاری جدا می کند و هر عقل سلیمی به تحقیق می فهمد که گمراهی آشکار در پیروی از وساوس شیطانی است. در کارگاه هستی، به سبب اختیار آدمی، او باید با آگاهی خود،خویشرا از چنبره ی اغواهای شیطان رهایی دهد و در مسیر مبارزه با او،مس مجود خود را به کیمیا تبدیل سازد:مقام«یقنطه» یعنی یقین هوشیارانه به نعمت بیداری،وقتی برای آدمی حاصل می شود که نفس اماره را به زمین بزند و بر آن چیره شود.پرواضح است که ایمان به غیب و تعبد در درگا الاهی است که سلامت نفس و روان آدمی را موجب می شود و پایداری در مسیر سعادت را برای انسان رقم می زند.زیستن عارفانه همراه با پناه بردن به خداوند از شر شیطان رانده شده زندگی را رهین آرامش می کند.
حال به نقد تعالیم و آمزه های شیطان پرستان می پردازیم البته این نقد در حدود 8 بند صورت گرفته است.
ادامه مطلب...
برخی از نمادهای منحوس این فرقه،بدین قرارند:استفاده از ماسک های خاص با شکل های نا موزون،استفاده از رنگ های سیاه و قرمز بسیار غلیظ و نامتعارف،بهره گیری از تصویر بی پوشش زن،استفاده از عدد666(ارزش واژه ی شیطان در ادبیات عبری صهیونیستی)به عنوان عدد مقدس،صلیب وارونه که نوعی تمسخر مسیحیت به شمار می رود،صلیب شکسته یا چرخ خورشید که هیتلر هم به کار می گرفت با هدف به سخره گرفتن مصلوب شدن حضرت عیسی،علامت چشم شیطان که به صورت چشمی در بالای هرم می آید.در عین حال،از نمادهای مهم شیطان پرستان که بیشتر به صورت گردنبند استفاده می شود،پنتاگراماست که به صورت ستاره ای پنج ضعلی ظاهر شده است.نماد دیگر نیز سیگیل بافومت(مثلث سر وته در یک دایره،با سر بزرگ در وسط)است که اغلب،روی لباس ها هک می شود.اصلی ترین نماد شیطان پرستی بز شاخدار بالدار نر و ماده است که روی پیشانی خود،ستاره ی پنج ضلعی را حک کرده و با یک ماه در بالای سر و یک ماه در پایین پایش،تلاش می کند وسوسه ی سیاه و پلید خود را در کائنات به جریان اندازد. بالدار بودن این نماد،حکایت از آن دارد که شیطان پیش از رانده شدن از درگاه خداوند،ملک مقرب بوده است و در عین حال،سمی که به پای اوست،جن بودن تبار شیطان را نشان می دهد.نر و ماده بودن شیطان نیز نشان از آن دارد که هم در جنس مردان قرار می گیرد و هم در جنس زنان و به دلیل،وسوسه انگیز است.در همین نمادها،کاملا مشهود است که شیطان پرستی در پی انتقاد جویی از توحید و موحدان روز گار است.
شیطان پرستان برای آنکه به سر مستی جسمانی لذات وهم انگیز برسند،از مناسک مخاطره آمیزی استفاده می کنند که به قربانی کردن حیوانات و گاهی حتی انسان ها و آشامیدن خون آن ها منجر می شود.آنان خون آشامی روانی را سرلوحه ی رفتار های خویش قرار می دهند.
شیطان پرستان به مناسک منهدم کننده نیز معتقدند،یعنی می گویند برای رهایی از نفرت وعصبانیت،باید تا سر حد امکان در کارهای زشت و پلید پیش رفت تا ارضای هوس ها به صورت کامل انجام پذیرد.
به طور کلی مشخص است که همه ی نظام های عقیدتی با چنین نگرش خطرناک و نا بسامانی مخالفت جدی دارند،اما درون همین فرقه نیز اختلاف هایی رخ داده که موجودیت آن را به مخاطره انداخته است:مرگ آنتوان لوی در سال 1997 و فروش خانه ی سیاه،یعنی خانه ای که که لوی در آن زندگی می کرد،به دلیل بدهکاری های زیاد کلیسای شیطان و نیز مسئله ی جانشینی بلانچه برتون به جای او که بسیاری از شیطان پرستان آن را قبول ندارند از جمله ی این اختلاف هاست.